معرفی کتاب دوران بی مهری :
معرفی کتاب دوران بی مهری به قلم دریا دلنواز:
خلاصه
مهراوه و دوران دو عاشق دلداده ای که به خاطر انتخاب مسیرهای نادرست در زندگی از هم دور افتادن و حالا حضور نامی بزرگمهر در زندگی مهری باعث میشه تا نامی برای رسوندن این دو مرغ عشق به تکاپو بیفته و بدون اطلاع مهری با دوران طرح دوستی بریزه و…
مشخصات و نظر شخصی
داستان دوران بی مهری (سیاه سرفه) از نشر شقایق به چاپ رسیده… 768 صفحه اس و از زبان دو شخصیت نامی و مهراوه بازگو میشه… قلم دریا هم اونقدر احساسیه که دلت نمی خواد کتابو بذاری زمین…
فقط یه دو نکته ای بود که زیادی به چشم من اومد
1. کمرنگ بودن برادر مهراوه که حتی با فهمیدن داستان زندگی مهری اصلاً پیگیری نکرد و حتی یه تماس با دوران نگرفت و …( نمی خوام داستان اسپویل بشه) ولی واقعاً این قسمت داستان برام یکم گنگ بود…
.
2. به نظر من کوهیارجانم( مرد مردستان) تو جلسات مشاوره با مهری نباید داستان زندگی آوا رو وسط میکشوند. گفتن از داستان زندگی دیگران توسط روانپزشک اونم با اسم و مشخصات تا جایی که من اطلاع دارم اشتباهه!
و نظر نهاییم…
من عاشق این داستان شدم و مطمئنم یکی دو ماه دیگه دوباره از کتابخونم میاد بغلم از بس که روح نواز بود
قسمتی از داستان
مچ دستاشو گرفتم تا موهاشو رها کنه…
_ دوران، به خدا یه چیزی تو سینم کمه، دلی که کندی و بردی…
دستشو محکم عقب کشید و از ترس بدنم منقبض شد. غریب گیر آورده بود؟
انگشت هاشو به شقیقه هاش زد، اونقدر محکم که دلم ریخت.
_ مهراوه فقط بذار زندگی کنم، از امشب تا هر وقت که زنده هستم، دعا کن برام، دعا کن که بری، از مغزم، از زندگیم، از دلم…دلم…دلم!
انگشت های دستشو گرفتم و نگه داشتم:
_ بومرنگ نیست که بره و برگرده، دله! میره دیگه بر نمیگرده ها!